چرا گاهی اوقات یک طرف در رابطه به طور ناخودآگاه شروع به کنترل رفتارهای طرف مقابل میکند؟
رابطه عاشقانه نیز جستجو میکنند.
ترس از طرد شدن:
ترس از اینکه طرف مقابل دیگر او را دوست نداشته باشد یا ترکش کند، میتواند به رفتارهای کنترلگرانه منجر شود.عدم اعتماد به نفس:
فردی که به تواناییهای خود اعتماد ندارد، ممکن است برای حفظ رابطه، سعی کند تمام جنبههای زندگی طرف مقابل را کنترل کند.تفسیر غلط عشق:
برخی افراد ممکن است عشق را با کنترل و مراقبت بیش از حد اشتباه بگیرند و فکر کنند که با کنترل کردن طرف مقابل، از او محافظت میکنند.مسائل حل نشده کودکی:
تجربیات دوران کودکی، مانند محرومیت عاطفی یا مورد انتقاد قرار گرفتن مداوم، میتواند در بزرگسالی به رفتارهای کنترلگرانه منجر شود.نبود مرزهای مشخص:
در روابطی که مرزهای مشخصی بین دو طرف وجود ندارد، احتمال کنترلگری افزایش مییابد.عدم مهارت در برقراری ارتباط موثر:
فردی که نمیتواند احساسات و نیازهای خود را به درستی بیان کند، ممکن است برای رسیدن به خواستههایش، به رفتارهای کنترلگرانه روی بیاورد.ترس از تغییر:
برخی افراد از تغییر و ناشناختهها میترسند و سعی میکنند با کنترل محیط اطراف خود، از بروز هرگونه تغییری جلوگیری کنند.نارضایتی از خود:
فردی که از خود ناراضی است، ممکن است برای فرار از احساسات منفی خود، سعی کند زندگی طرف مقابل را کنترل کند.نیاز به تایید و پذیرش:
فردی که نیاز شدیدی به تایید و پذیرش از طرف دیگران دارد، ممکن است برای جلب توجه و محبت، به رفتارهای کنترلگرانه روی بیاورد.فشار اجتماعی و فرهنگی:
در برخی جوامع، کنترل زنان توسط مردان به عنوان یک هنجار پذیرفته شده است و این باورها میتواند به رفتارهای کنترلگرانه دامن بزند.مشکلات روانی:
در برخی موارد، رفتارهای کنترلگرانه میتواند ناشی از مشکلات روانی مانند اختلال شخصیت وسواسی جبری (OCPD) باشد.این عوامل لزوماً به صورت منفرد عمل نمیکنند و اغلب ترکیبی از چند دلیل باعث بروز رفتارهای کنترلگرانه میشود. درک این عوامل، گامی اساسی برای ایجاد تغییر و بهبود رابطه است.
اگر در رابطه خود با رفتارهای کنترلگرانه روبرو هستید، ضروری است که با یک متخصص مشورت کنید تا ریشه این رفتارها را شناسایی کرده و راهکارهای مناسب برای مقابله با آن را بیابید.
اعتماد به نفس و ایجاد یک سیستم حمایتی قوی، از جمله راهکارهایی هستند که میتوانند به کاهش ناامنی عاطفی کمک کنند.
در ضمن، مشاوره با یک متخصص میتواند به فرد کمک کند تا تجربیات گذشته خود را پردازش کند و الگوهای رفتاری ناسالم خود را تغییر دهد.
نیاز به قدرت و کنترل
در برخی موارد، رفتارهای کنترلگرانه ناشی از نیاز عمیق به قدرت و کنترل در رابطه است.این نیاز میتواند ریشه در تجربیات کودکی، باورهای فرهنگی یا حتی ویژگیهای شخصیتی فرد داشته باشد.افرادی که نیاز زیادی به قدرت و کنترل دارند، ممکن است احساس کنند که تنها با کنترل کردن رفتارها و تصمیمات طرف مقابل، میتوانند امنیت و ثبات را در رابطه حفظ کنند.آنها ممکن است به طور مداوم سعی کنند تا نظر و عقیده خود را تحمیل کنند، تصمیمات مهم را به تنهایی بگیرند و طرف مقابل را وادار به اطاعت کنند.این رفتارها میتواند بسیار مخرب باشد و منجر به احساس ناتوانی، بیارزشی و خشم در طرف مقابل شود.
برای رهایی از این الگوهای رفتاری، فرد کنترلگر باید یاد بگیرد که قدرت و کنترل را با اعتماد و احترام متقابل جایگزین کند.این شامل پذیرش این واقعیت است که طرف مقابل نیز حق دارد نظر و عقیده خود را داشته باشد، در تصمیمگیریها مشارکت کند و استقلال خود را حفظ کند.مشاوره و رواندرمانی میتواند به فرد کمک کند تا نیاز خود به قدرت و کنترل را درک کند و راههای سالمتری برای ابراز این نیازها بیابد.
الگوبرداری از روابط ناسالم
یکی دیگر از دلایل ناخودآگاه کنترلگری در روابط، الگوبرداری از روابط ناسالم در گذشته است.افرادی که در خانوادههایی بزرگ شدهاند که در آن یکی از والدین (یا هر دو) رفتارهای کنترلگرانه داشتهاند، ممکن است ناخودآگاه این الگوها را در روابط خود تکرار کنند.آنها ممکن است تصور کنند که این نوع رفتارها، بخشی طبیعی و ضروری از یک رابطه است و به طور ناخودآگاه سعی کنند تا همان الگوها را در روابط خود پیاده کنند.این الگوبرداری میتواند بسیار ناخودآگاه باشد و فرد حتی متوجه نباشد که رفتارهایش آسیبزننده هستند.برای شکستن این چرخه، فرد باید ابتدا الگوهای رفتاری ناسالم خود را شناسایی کند و سپس تلاش کند تا الگوهای سالمتری را جایگزین آنها کند.
این شامل یادگیری مهارتهای ارتباطی موثر، ابراز احساسات به شیوهای سالم و احترام به استقلال و حقوق طرف مقابل است.
در ضمن، مشاوره با یک متخصص میتواند به فرد کمک کند تا الگوهای رفتاری ناسالم خود را درک کند و راهکارهای موثری برای تغییر آنها بیابد.آگاهی از الگوهای خانوادگی و تاثیر آنها بر روابط، اولین قدم برای رهایی از این چرخه است.
عدم اعتماد به نفس
عدم اعتماد به نفس یکی از عوامل زیربنایی است که میتواند به رفتارهای کنترلگرانه دامن بزند.افرادی که اعتماد به نفس پایینی دارند، ممکن است احساس کنند که لایق دوست داشته شدن نیستند و دائماً نگران از دست دادن طرف مقابل هستند.این نگرانی میتواند باعث شود که آنها به طور ناخودآگاه سعی کنند تا با کنترل کردن رفتارها و تصمیمات طرف مقابل، امنیت خود را تضمین کنند.آنها ممکن است به طور مداوم به دنبال تایید و توجه از طرف مقابل باشند و به هر چیزی که تهدیدی برای رابطه به نظر برسد، به شدت واکنش نشان دهند.
افزایش اعتماد به نفس، یکی از مهمترین راهکارها برای رهایی از رفتارهای کنترلگرانه است.
این شامل پذیرش نقاط قوت و ضعف خود، تمرکز بر موفقیتها و دستاوردها و تلاش برای بهبود خود است.در ضمن، ایجاد یک سیستم حمایتی قوی از دوستان و خانواده میتواند به افزایش اعتماد به نفس کمک کند.مشاوره و رواندرمانی نیز میتواند به فرد کمک کند تا ریشه عدم اعتماد به نفس خود را پیدا کند و راهکارهای موثری برای افزایش آن بیابد.
ترس از خیانت
ترس از خیانت، چه ناشی از تجربیات گذشته و چه ناشی از ناامنیهای شخصی، میتواند یکی از محرکهای اصلی رفتارهای کنترلگرانه باشد.فردی که از خیانت میترسد، ممکن است به طور مداوم به دنبال شواهدی از بیوفایی باشد و به هر چیزی که غیرعادی به نظر برسد، شک کند.این ترس میتواند باعث شود که او تلفن همراه، ایمیلها و شبکههای اجتماعی طرف مقابل را چک کند، او را بازجویی کند و حریم خصوصی او را نقض کند.این رفتارها نه تنها باعث ایجاد تنش و بیاعتمادی در رابطه میشوند، بلکه میتوانند به طور جدی به سلامت روانی طرف مقابل آسیب برسانند.
برای مقابله با ترس از خیانت، فرد باید ابتدا ریشه این ترس را شناسایی کند و تلاش کند تا آن را مدیریت کند.این شامل پذیرش این واقعیت است که هیچ تضمینی برای عدم خیانت وجود ندارد و اعتماد، یک انتخاب آگاهانه است.در ضمن، برقراری ارتباط باز و با صداقت با طرف مقابل و صحبت کردن دربارهی نگرانیها و ترسها، میتواند به کاهش اضطراب و ایجاد حس امنیت در رابطه کمک کند.در صورتی که ترس از خیانت بسیار شدید باشد، مشاوره با یک متخصص میتواند به فرد کمک کند تا راهکارهای موثری برای مدیریت آن بیابد.
باورهای غلط درباره عشق
باورهای غلط درباره عشق و روابط میتواند نقش مهمی در شکلگیری رفتارهای کنترلگرانه ایفا کند.مثلا برخی افراد ممکن است باور داشته باشند که عشق واقعی یعنی یکی شدن با طرف مقابل و از دست دادن هویت فردی.این باور میتواند باعث شود که آنها به طور مداوم سعی کنند تا رفتارها و تصمیمات طرف مقابل را کنترل کنند و او را وادار به انطباق با خواستههای خود کنند.یا اینکه برخی افراد ممکن است باور داشته باشند که عشق واقعی یعنی قربانی کردن تمام نیازها و خواستههای خود برای طرف مقابل.این باور میتواند باعث شود که آنها به طور مداوم خواستههای خود را نادیده بگیرند و سعی کنند تا تمام نیازهای طرف مقابل را برآورده کنند، حتی اگر به قیمت از دست دادن استقلال و شادی خود تمام شود.






رفتارهای کنترل گرانه در روابط عاطفی اغلب ریشه در ترس های عمیق و حل نشده دارد. من در مشاوره هایم با زوجین مشاهده کرده ام که این الگوها معمولا از کودکی شکل می گیرند. افرادی که در خانواده هایی با روابط ناپایدار رشد کرده اند، گاهی ناخواانه همان الگوها را تکرار می کنند.
یکی از موارد کمتر شناخته شده، ارتباط بین عزت نفس پایین و رفتارهای سلطه جویانه است. در جلسات درمانی متوجه شده ام که فرد کنترل گر معمولا تصور می کند با این روش می تواند ارزش خود را حفظ کند. این تصور اشتباه رفته رفته رابطه را تخریب می کند.
مسئله جالبی که در تحقیقات دیده ام، تفاوت میان مراقبت واقعی و کنترل افراطی است. مراجعان زیادی داشته ام که به اشتباه فکر می کردند سوال پیچ کردن مداوم شریک زندگی نشانه علاقه است. این رفتار در بلندمدت اعتماد را از بین می برد.
در بررسی های بالینی به این نتیجه رسیده ام که ترس از رها شدن می تواند خود را به شکل وسواس فکری درباره فعالیت های شریک زندگی نشان دهد. چندین مورد داشته ام که مراجعان دقیقا همین الگو را تجربه کرده بودند و پس از درمان بهبود یافتند.
موضوع مهمی که باید به آن توجه کرد، رابطه بین کنترل گری و اضطراب است. در بسیاری از موارد، فرد کنترل گر از اضطراب رنج می برد و رفتارش تلاشی ناخودآگاه برای کاهش این اضطراب است. درمان این اضطراب معمولا منجر به کاهش رفتارهای کنترل گرانه می شود.
در یکی از موارد عملی، با مراجعی کار کردم که تصور می کرد باید همه تصمیمات زندگی مشترک را بگیرد. در روند درمان متوجه شد این رفتار بازتاب ترس از بی کفایتی بوده است. پس از شناخت این ترس، رفتارهایش به طور محسوسی تغییر کرد.
مطالعات نشان می دهند رفتارهای کنترل گرانه معمولا با گذشت زمان تشدید می شوند. این روند گاهی به حدی نامحسوس پیش می رود که طرفین متوجه آسیب های آن نمی شوند. درمان به موقع می تواند از تبدیل این الگو به یک رابطه آسیب زا جلوگیری کند. خواندن مطالب جامع و دقیقی مثل این متن می تواند به درک بهتر این پدیده پیچیده کمک کند.