وقتی شوهرم به خاطر بچه میخواد زن بگیره… (خلاصه تجربیات نی نی سایت)
دنیام زیر و رو شد وقتی این حرف رو از زبون شوهرم شنیدم. به خاطر بچه! انگار من کافی نیستم. انگار تمام تلاشم برای خونه و زندگیم دیده نمیشه. رفتم سراغ نی نی سایت، شاید کسی تجربهای مشابه داشته باشه. شاید راه حلی پیدا کنم. خلاصه 23 مورد از تجربههایی که خوندم رو اینجا مینویسم، شاید به درد کسی بخوره.

این تجربیات خلاصهای از پستها و نظرات مختلف در نی نی سایته و لزوماً دیدگاه شخصی من نیست.
- ✔
مورد 1:
شوهرش گفته بود بچهدار نمیشن و برای حفظ نسل باید زن بگیره. بعد از کلی بحث و مشاوره، بالاخره فهمیدن مشکل از شوهر بوده و با درمان حل شده. - ✔
مورد 2:
یکی دیگه گفته بود شوهرش عقیمه و بهش پیشنهاد داده بچهدار شن از طریق اهدای جنین یا فرزندخواندگی، اما شوهرش اصرار داشته زن بگیره. - ✔
مورد 3:
خانمی نوشته بود شوهرش بعد از چند سال زندگی مشترک، هوس بچه کرده و چون اون آمادگی نداشته، شوهرش پیشنهاد ازدواج مجدد داده. - ✔
مورد 4:
یکی دیگه گفته بود شوهرش بهش گفته چون دخترداره و پسر نداره، باید زن بگیره تا پسر داشته باشه! - ✔
مورد 5:
خانمی با ناراحتی گفته بود شوهرش به بهونه اینکه اون دیگه جذابیت نداره و بچهدار نمیشه، میخواد زن بگیره. - ✔
مورد 6:
یکی از کاربرا نوشته بود بعد از اینکه فهمیده باردار نمیشه، شوهرش شروع کرده به اذیت و آزار و بعد هم پیشنهاد ازدواج مجدد داده. - ✔
مورد 7:
خانمی نوشته بود با اصرار شوهرش و به دلیل نداشتن بچه، با ازدواج مجددش موافقت کرده، اما بعد از مدتی پشیمون شده و زندگیش جهنم شده. - ✔
مورد 8:
یکی دیگه گفته بود شوهرش بعد از تولد بچه دوم، با بهانه اینکه کمک میخواد، پیشنهاد ازدواج مجدد با یه خانم جوانتر رو داده. - ✔
مورد 9:
کاربری نوشته بود با وجود مخالفت شدید خانوادش، به خاطر عشق به شوهرش با ازدواج مجددش موافقت کرده، اما شوهرش قدردان نبوده. - ✔
مورد 10:
یکی دیگه گفته بود شوهرش بهش گفته چون اون نمیتونه نیازهای جنسیش رو برطرف کنه، باید زن بگیره! - ✔
مورد 11:
خانمی نوشته بود شوهرش بعد از ورشکستگی و مشکلات مالی، با این استدلال که میخواد کمکش کنن، پیشنهاد ازدواج مجدد داده. - ✔
مورد 12:
کاربری نوشته بود شوهرش بهش گفته چون اون دیگه بچه نمیخواد و اون میخواد، پس باید زن بگیره. - ✔
مورد 13:
یکی دیگه گفته بود شوهرش به بهونه اینکه میخواد یه زندگی جدید شروع کنه، پیشنهاد ازدواج مجدد داده. - ✔
مورد 14:
خانمی نوشته بود شوهرش بعد از فوت مادرش، با این دلیل که کسی رو نداره ازش مراقبت کنه، میخواد زن بگیره. - ✔
مورد 15:
کاربری نوشته بود شوهرش بهش گفته چون اون شاغله و نمیتونه به خونه برسه، باید زن بگیره. - ✔
مورد 16:
یکی دیگه گفته بود شوهرش به بهونه اینکه میخواد تنوع داشته باشه، پیشنهاد ازدواج مجدد داده. - ✔
مورد 17:
خانمی نوشته بود شوهرش بعد از یه سفر کاری، با یه خانم دیگه آشنا شده و میخواد باهاش ازدواج کنه. - ✔
مورد 18:
کاربری نوشته بود شوهرش بهش گفته چون اون دیگه جوون نیست و نمیتونه بچه بیاره، باید زن بگیره. - ✔
مورد 19:
یکی دیگه گفته بود شوهرش به بهونه اینکه میخواد ثروتمند بشه، پیشنهاد ازدواج با یه خانم ثروتمند رو داده. - ✔
مورد 20:
خانمی نوشته بود شوهرش بعد از یه دعوای شدید، با این حرف که اون دیگه نمیتونه تحملش کنه، پیشنهاد ازدواج مجدد داده. - ✔
مورد 21:
کاربری نوشته بود شوهرش بهش گفته چون اون بلد نیست آشپزی کنه و به خونه برسه، باید زن بگیره. - ✔
مورد 22:
یکی دیگه گفته بود شوهرش به بهونه اینکه میخواد به دینش عمل کنه، پیشنهاد ازدواج مجدد داده. - ✔
مورد 23:
خانمی نوشته بود شوهرش بعد از یه بیماری سخت، با این دلیل که اون نمیتونه ازش مراقبت کنه، میخواد زن بگیره.


هنوز نمیدونم باید چیکار کنم. فقط میدونم باید قوی باشم و بهترین تصمیم رو برای خودم بگیرم.
وقتی شوهرم به خاطر بچه میخواد زن بگیره: خلاصهای از تجربیات نی نی سایت
تجربه 1: شوک و ناباوری
بیشتر خانمها در ابتدا با شوک و ناباوری مواجه شده بودند. فکرش را هم نمیکردند که روزی همسرشان چنین درخواستی داشته باشد. احساس خیانت و از بین رفتن اعتماد، اولین واکنش آنها بود. خیلیها میگفتند انگار دنیا روی سرشان خراب شده. زندگیای که با کلی امید و آرزو ساخته بودند، در یک لحظه در حال فروپاشی بود. بعضیها هم حس میکردند توی یک فیلم بد گیر افتادند و این واقعیت نداره. بعضی از این زنان مدتها طول کشید تا بتوانند با این واقعیت کنار بیایند و تصمیم درستی بگیرند. برخی عنوان کرده بودند: باورم نمیشه مردی که اینقدر دوستش داشتم الان این حرف رو میزنه. در این شرایط خیلی مهم هست که خونسردی خودتونو حفظ کنید و به درستی جوانب موضوع را بررسی کنید. متاسفانه این اتفاق برای خیلی از خانم ها به یک کابوس تبدیل شده بود.
تجربه 2: احساس گناه و سرزنش
برخی از زنان به دلیل اینکه نمیتوانستند فرزند بیاورند، احساس گناه میکردند و خودشان را مقصر میدانستند. این احساس گناه، تصمیمگیری را برای آنها سختتر میکرد. خیلی از این زنان معتقد بودند که اگر میتوانستند بچه دار شوند، این اتفاق نمیافتاد. احساس میکردند که به همسرشان بدهکار هستند و باید به او اجازه بدهند که خواسته اش را برآورده کند. اما روانشناسان تاکید دارند که ناباروری یک مشکل پزشکی است و نباید باعث احساس گناه شود. برخی نیز از طرف خانواده همسرشان تحت فشار بودند تا با ازدواج مجدد همسرشان موافقت کنند. متاسفانه در این مواقع، زنان بار سنگینی از سرزنش و قضاوت را تحمل میکنند. مهم اینه که به خودتون یادآوری کنید که شما مسئول این شرایط نیستید.
تجربه 3: مخالفت قاطع و جدایی
بسیاری از زنان به شدت با این موضوع مخالفت کرده و تصمیم به جدایی گرفتند. برای آنها، حفظ کرامت و احترام به خود، از هر چیز دیگری مهمتر بود. آنها حاضر نبودند زندگی خود را با شخص دیگری شریک شوند و این را یک خط قرمز میدانستند. خیلی از این خانم ها معتقد بودند که نمیتوانند با این شرایط کنار بیایند و زندگی شادی داشته باشند. برخی هم میگفتند که نمیخواهند الگوی بدی برای فرزندانشان باشند. تصمیم به جدایی برای این افراد، سخت اما ضروری بود. این زنان میدانستند که زندگی بدون عشق و احترام، ارزشی ندارد. به همین دلیل، شجاعانه تصمیم به جدایی گرفتند.
تجربه 4: تلاش برای حل مشکل ناباروری
برخی از زوجها به جای ازدواج مجدد، تمام تلاش خود را برای حل مشکل ناباروری از طریق روشهای پزشکی مانند IVF و IUI به کار بردند. آنها معتقد بودند که قبل از هر تصمیمی، باید تمام راههای ممکن را امتحان کنند. این زوجها حاضر بودند هزینه زیادی را برای درمان ناباروری بپردازند. آنها امیدوار بودند که با تلاش و پشتکار، بتوانند صاحب فرزند شوند. خوشبختانه، بسیاری از این زوجها با موفقیت صاحب فرزند شدند. این نشان میدهد که هنوز هم امیدی برای حل مشکل ناباروری وجود دارد. توصیه میشود قبل از هر تصمیمی، با یک پزشک متخصص مشورت کنید.
تجربه 5: موافقت اجباری و زندگی پر از رنج
متاسفانه، برخی از زنان به دلیل فشارهای خانوادگی و اجتماعی، مجبور به پذیرش ازدواج مجدد همسرشان شدند. این دسته از زنان، زندگی پر از رنج و ناراحتی را تجربه کردند. آنها احساس میکردند که هیچ ارزشی برای همسرشان ندارند. حسادت و حسرت، تمام وجودشان را فرا گرفته بود. زندگی مشترکشان به یک جهنم تبدیل شده بود. بسیاری از این زنان دچار افسردگی و اضطراب شده بودند. متاسفانه، این زنان هیچ راه فراری از این شرایط نداشتند. توصیه میشود قبل از هر تصمیمی، به عواقب آن فکر کنید.






هر وقت خواستم این مساله رو با کسی درمیون بذارم می ترسیدم قضاوت بشم. تو روستای ما داشتن بچه خیلی مهمه و زنی که بچه دار نمیشه انگار ناقصه. حالا می فهمم این طرز فکر چقد می تونه آدم رو تنها کنه.
تجربه ای که داشتم همسایه ما پنج سال صبر کرد تا شوهرش زن دوم بگیره. بعد از یک سال خودش طلاق گرفت و اون یکی زن صاحب دو تا بچه شد. می گفت دوست نداشت بچه بیاره که تنها بمونه. حالاش بعد سال ها ازدواج کرده و دو قلو داره.
انگار آدم ها فراموش می کنن راه های دیگه ای هم وجود داره. بعضی وقتا خوندن اینجور تجربه ها کمکه آدم بیاد همه چیز سر جای خودش نیست.
جالب میشه بدونم بقیه چقدر این حرفا رو جدی می گیرن یا اصلا تا حالا پیش اومده تهدید به این کار کرده باشن. چطور می تونن این همه سال فقط بخاطر بچه عشق و علاقه رو فراموش کنن.