آیا کیا به کارما اعتقاد دارن؟ – خلاصه تجربه ها در نی نی سایت
بحث کارما همیشه یکی از موضوعات داغ و پرطرفدار در بین افراد بوده، مخصوصا در فضاهایی مثل نی نی سایت که تبادل نظر و تجربه در مورد مسائل مختلف خیلی رایجه. خیلی از خانم ها در این سایت اعتقاد دارن که هر عملی، عکس العملی داره و خوبی و بدی به زندگی آدم برمیگرده.
در این پست، ۱۵ مورد از تجربه ها و نظراتی که در نی نی سایت در مورد کارما مطرح شده رو براتون خلاصه کردیم:

- ✔یکی از کاربرا تعریف میکرد که به خواهرشوهرش خیلی بدی کرده بود، بعد از چند سال خودش دقیقا همون مشکلات رو تجربه کرد.
- ✔کاربر دیگه ای میگفت هر وقت به کسی کمک کرده، زندگیش برکت پیدا کرده و گره از کارش باز شده.
- ✔خانمی از این گفته بود که بدگویی پشت سر دیگران باعث شده خودش در موقعیت مشابهی قرار بگیره و حس بد اون شخص رو تجربه کنه.
- ✔یکی از مامان ها اعتقاد داشت که دعای خیر مادر شوهرش باعث شده بچهاش سالم به دنیا بیاد، در حالی که دکترها امید نداشتن.
- ✔کاربر دیگری میگفت که با زیر پا گذاشتن حق کسی، زندگیش دچار مشکلات زیادی شده.
- ✔خانمی تجربه اش را از قضاوت کردن دیگران و برگشتن آن قضاوت به خودش، بازگو کرد.
- ✔یکی از کاربرا میگفت با بخشیدن کسانی که بهش بدی کردن، حس رهایی و آرامش پیدا کرده و زندگیش بهتر شده.
- ✔کاربر دیگری باور داشت که با کمک به افراد نیازمند، خدا به زندگیش خیر و برکت داده.
- ✔خانمی از این گفته بود که با حسادت به زندگی دیگران، ناخواسته انرژی منفی به سمت خودش جذب کرده.
- ✔کاربر دیگری اعتقاد داشت که با انجام کارهای نیک، حس خوبی به خودش دست میده و این حس خوب به زندگیش برمیگرده.
- ✔یکی از مادران تعریف میکرد که بی احترامی به پدر و مادرش، باعث شده خودش هم در تربیت فرزندانش دچار مشکل بشه.
- ✔کاربر دیگری میگفت که با قدردانی از نعمت های زندگیش، نعمت های بیشتری به سمتش سرازیر شده.
- ✔خانمی از این گفته بود که با دروغ گفتن، اعتبار خودش رو از دست داده و دیگه کسی بهش اعتماد نمیکنه.
- ✔کاربر دیگری اعتقاد داشت که با مثبت اندیشی و دیدن جنبه های خوب زندگی، اتفاقات خوبی براش رقم میخوره.
- ✔یکی از خانم ها تعریف میکرد که با بخشش بدهی کسی، مشکلات مالی خودش حل شده.
این ها فقط نمونه ای از تجربیات و نظراتی بود که در نی نی سایت در مورد کارما مطرح شده. خیلی از افراد با این داستان ها موافقن و اعتقاد دارن که اعمال ما به نوعی به خودمون برمیگرده.
البته بعضی ها هم به این موضوع با دیدگاه شک و تردید نگاه میکنن و معتقدن که این ها صرفا اتفاقات تصادفی هستن و ربطی به کارما ندارن.
به هر حال، بحث کارما همچنان ادامه داره و هر کسی با توجه به باورها و تجربیات خودش، دیدگاه متفاوتی نسبت به این موضوع داره.
آیا کیا به کارما اعتقاد دارن؟ (خلاصه تجربیات نی نی سایت)
تجربه 1: دل شکستن و تاوان
کاربری نوشته بود که تو جوونی دل یه پسری رو شکسته و حالا بعد از سال ها همون بلا سر دخترش اومده. خیلی به کارما اعتقاد پیدا کرده بود. میگفت هر چقدر سعی میکنه دخترش رو دلداری بده، انگار داره خودش رو سرزنش میکنه و تقاص کارهاش رو پس میده. خیلی ناراحت بود و میگفت کاش اون موقع انقدر بیفکر نبود. یه جورایی حس میکرد نفرین اون پسر زندگیش رو تحت تاثیر قرار داده. میگفت این تجربه باعث شده خیلی بیشتر مراقب رفتارش باشه. میخواست به بقیه هم بگه دل کسی رو نشکنن چون ممکنه یه روزی تاوانش رو بدن.
تجربه 2: کمک کردن و پاداش
خانمی تعریف میکرد که یه بار تو یه شرایط سخت به یه نفر کمک مالی کرده و بعد از چند وقت یه اتفاق خیلی خوب براش افتاده که اصلاً فکرش رو هم نمیکرده. میگفت دقیقاً همون مبلغی که کمک کرده بود، به یه شکل دیگه بهش برگشته. خیلی خوشحال بود و این رو یه جور پاداش الهی یا همون کارما میدونست. میگفت از اون به بعد سعی میکنه بیشتر به بقیه کمک کنه. باورش این بود که هر خوبی کنی، یه روزی به خودت برمیگرده. میگفت این تجربه باعث شده به مهربونی و کمک کردن به بقیه ایمان بیشتری پیدا کنه.
تجربه 3: دروغ و رسوایی
کاربری تعریف میکرد که یه بار یه دروغ بزرگ گفته و بعد از مدتی دروغش برملا شده و خیلی رسوا شده. میگفت این رسوایی خیلی بهش ضربه زده و زندگیش رو تحت تاثیر قرار داده. حس میکرد تقاص دروغش رو داره پس میده. خیلی پشیمون بود و دیگه هیچ وقت دروغ نگفت. میگفت این تجربه باعث شده به صداقت و راستگویی اهمیت بیشتری بده. باورش این بود که دروغ بالاخره یه روزی برملا میشه و تاوان داره.
تجربه 4: نامهربانی با حیوانات و بدبیاری
خانمی نوشته بود که یه بار با یه حیوون خونگی خیلی بدرفتاری کرده و بعد از اون اتفاقات بد زیادی براش افتاده. میگفت از اون موقع به بعد خیلی بدشانس شده و هر کاری میکنه درست پیش نمیره. احساس میکرد نفرین اون حیوون دنبالش هست. خیلی پشیمون بود و دیگه هیچ وقت با حیوونا بدرفتاری نکرد. میگفت این تجربه باعث شده به حقوق حیوانات اهمیت بیشتری بده. باورش این بود که آزار و اذیت حیوونا تاوان داره.
تجربه 5: مهربانی با سالمندان و برکت
کاربری تعریف میکرد که همیشه با پدربزرگ و مادربزرگش خیلی مهربون بوده و بهشون احترام گذاشته و زندگیش پر از برکت شده. میگفت هر چی داره از دعای خیر اوناست. احساس میکرد این مهربونی به زندگیش برکت داده. خیلی خوشحال بود و به بقیه هم توصیه میکرد با بزرگترهاشون مهربون باشن. میگفت این تجربه باعث شده به ارزش احترام به بزرگترها بیشتر پی ببره. باورش این بود که مهربونی با سالمندان برکت میاره.
تجربه 6: غیبت و آبروریزی
خانمی نوشته بود که زیاد غیبت بقیه رو میکرده و بعد یه اتفاقی افتاده که آبروش جلوی همه رفته. حس میکرد این آبروریزی تقاص غیبتهاش بوده. خیلی خجالتزده بود و دیگه هیچ وقت غیبت نکرد. میگفت این تجربه باعث شده به حرف زدن پشت سر دیگران اهمیت بیشتری بده. باورش این بود که غیبت تاوان داره. میگفت سعی میکنه به جای غیبت، خوبیهای بقیه رو ببینه.
تجربه 7: بخشش و آرامش
کاربری تعریف میکرد که یه نفر بهش بدی بزرگی کرده بوده ولی اون فرد رو بخشیده و بعدش یه آرامش عجیبی رو حس کرده. میگفت با بخشیدن اون فرد، انگار یه بار سنگین از روی دوشش برداشته شده. احساس میکرد این بخشش بهش آرامش داده. خیلی خوشحال بود و به بقیه هم توصیه میکرد ببخشن تا آرامش داشته باشن. میگفت این تجربه باعث شده به قدرت بخشش بیشتر پی ببره. باورش این بود که بخشیدن دیگران به آدم آرامش میده.
تجربه 8: تقلب و ناکامی
خانمی نوشته بود که توی امتحان تقلب کرده ولی بعداً توی زندگیش توی یه موقعیت مهمی ناکام شده. حس میکرد این ناکامی تقاص تقلبش بوده. خیلی پشیمون بود و دیگه هیچ وقت تقلب نکرد. میگفت این تجربه باعث شده به تلاش و کوشش اهمیت بیشتری بده. باورش این بود که تقلب تاوان داره. میگفت سعی میکنه به جای تقلب، درس بخونه و تلاش کنه.
تجربه 9: بدگویی از دیگران و بازتاب منفی
کاربری تعریف میکرد که همیشه از دیگران بدگویی میکرده و بعد یه اتفاقی افتاده که همه ازش بد گفتن. حس میکرد این بازتاب منفی تقاص بدگوییهاش بوده. خیلی ناراحت بود و دیگه هیچ وقت از کسی بد نگفت. میگفت این تجربه باعث شده به حرفهایی که میزنه بیشتر دقت کنه. باورش این بود که بدگویی از دیگران بازتاب منفی داره. میگفت سعی میکنه به جای بدگویی، خوبیهای بقیه رو ببینه و تشویقشون کنه.
تجربه 10: قضاوت کردن و گرفتاری
خانمی نوشته بود که همیشه دیگران رو قضاوت میکرده و بعد یه اتفاقی افتاده که خودش توی یه گرفتاری بزرگ افتاده. حس میکرد این گرفتاری تقاص قضاوتهاش بوده. خیلی ناراحت بود و دیگه هیچ وقت کسی رو قضاوت نکرد. میگفت این تجربه باعث شده به زندگی دیگران احترام بیشتری بذاره. باورش این بود که قضاوت کردن دیگران تاوان داره. میگفت سعی میکنه به جای قضاوت، سعی کنه دیگران رو درک کنه.
تجربه 11: قدردانی و نعمت بیشتر
کاربری تعریف میکرد که همیشه از نعمتهایی که داشته قدردانی میکرده و بعد نعمتهای بیشتری بهش داده شده. میگفت هر چی بیشتر شکرگزار بوده، بیشتر نعمت دیده. احساس میکرد این قدردانی باعث شده زندگیش پر از نعمت بشه. خیلی خوشحال بود و به بقیه هم توصیه میکرد شکرگزار باشن. میگفت این تجربه باعث شده به ارزش نعمتها بیشتر پی ببره. باورش این بود که قدردانی باعث افزایش نعمتها میشه.
تجربه 12: بی احترامی به والدین و بدشانسی
خانمی نوشته بود که به والدینش بی احترامی میکرده و بعد از اون اتفاقات بدی براش افتاده و بدشانس شده است. حس میکرد این بدشانسی تقاص بی احترامیهاش بوده. خیلی پشیمون بود و دیگه هیچ وقت به والدینش بی احترامی نکرد. میگفت این تجربه باعث شده به ارزش والدین بیشتر پی ببره. باورش این بود که بی احترامی به والدین تاوان داره. میگفت سعی میکنه به جای بی احترامی، به والدینش احترام بذاره و ازشون مراقبت کنه.
تجربه 13: خوش اخلاقی و محبوبیت
کاربری تعریف میکرد که همیشه خوش اخلاق بوده و با همه مهربون بوده و به همین دلیل خیلی محبوبه. میگفت خوش اخلاقی باعث شده همه دوستش داشته باشن و بهش احترام بذارن. احساس میکرد این محبوبیت پاداش خوش اخلاقیش هست. خیلی خوشحال بود و به بقیه هم توصیه میکرد خوش اخلاق باشن. میگفت این تجربه باعث شده به ارزش خوش اخلاقی بیشتر پی ببره. باورش این بود که خوش اخلاقی باعث محبوبیت میشه.
تجربه 14: کینه توزی و بیماری
خانمی نوشته بود که کینه زیادی توی دلش نگه میداشته و بعد بیمار شده است. حس میکرد این بیماری تقاص کینه توزیهاش بوده. خیلی پشیمون بود و سعی کرد کینهها رو از دلش بیرون کنه. میگفت این تجربه باعث شده به ارزش رها کردن کینهها پی ببره. باورش این بود که کینه توزی باعث بیماری میشه. میگفت سعی میکنه به جای کینه توزی، ببخشه و فراموش کنه.
تجربه 15: کمک به نیازمندان و گشایش در کار
کاربری تعریف میکرد که همیشه به نیازمندان کمک میکرده و بعد توی کارش گشایش ایجاد شده است. میگفت کمک به نیازمندان باعث شده کار و بار ش رونق بگیره. احساس میکرد این گشایش در کار پاداش کمک به نیازمندان هست. خیلی خوشحال بود و به بقیه هم توصیه میکرد به نیازمندان کمک کنن. میگفت این تجربه باعث شده به ارزش کمک به دیگران بیشتر پی ببره. باورش این بود که کمک به نیازمندان باعث گشایش در کار میشه.






